سلام

http://www.parsiblog.com/PhotoAlbum/7aseman/1118048L.jpg

 

 سلام دوستان باوفا حالتون خوبه

 

 

روی تخته سنگی نوشته شده بود:

                                اگر جوانی عاشق شود چه کند؟

من هم زیر آن نوشتم:

                   باید صبر کند.

 

برای دومین بار از انجا گذرکردم زیر نوشته ی من کسی نوشته بود:

 

اگر صبر نداشته باشد چه کند؟

 

من هم با بی حوصلگی نوشتم:

باید بمیرد.

برای سومین بار از انجا عبور کردم.انتظار داشتم زیر نوشته ی من نوشته ای باشد.اما زیر سنگ جوانی را مرده یافتم.

 

 

دختر کوری تو این دنیای نامرد زندگی میکرد.این دختره دوست پسری داشت که عاشقه اون بود.دختره همیشه میگفت: اگه من دوتا

 

چشمامو داشتم و بینا بودم همیشه با اون می موندم. یه روز یکی پیداش شد که چشماشو رو به اون دختربده.وقتی دختر بینا شد دید که

 دوست پسرش کوره. بهش گفت: من دیگه تورو نمیخوام برو.

 

پسر با ناراحتی رفت ویه لبخند تلخ بهش زد وگفت:

 

 

مراقب چشم های من باش.

 

 

 

در شهری به نام عشق کوهیست به نام محبت. در ین کوه رودی است به نام صفا.

در این رود آبراهی میرود به نام وفا. سر انجام این آبراه به آبگیری میرسد به نام وداع......

 

 

عشق

یعنی آرام آرام غرق شدن در در دریای تنهایی.

 

 

نظرات 1 + ارسال نظر
مدیا چهارشنبه 1 شهریور‌ماه سال 1385 ساعت 02:42 ب.ظ http://crazy2004.mihanblog.com

فوق العاده وبلاگ زیبا و همچنین مطالب زیبایی داری.
اگر دوست داشتی به من هم سری بزن

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد